مانی عزیز تر از جانممانی عزیز تر از جانم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

برای مرد فردا............مانی

خبر خبر......مروارید

خبر خبر خبردار : اگه گفتین چی شده؟؟؟ آره درست حدس زدید,خودشه. .. . اولین مرواریده آقا مانی یه چشمک قشنگ زد...بلاخره لثه اش شکافت و اون دندونه خوشگلش رو با کمی دقت تونستیم ببینیم....وای خدای بزرگ و مهربون...سپاس منو بابایی خیلی خوشحالییییییییییییییییییییییییییییییییییییم بابایی بعد دیدن دندونای قشنگت این شکلی شد: مامانی بعد دیدن دندونای قشنگت: حتما بقیه هم اینطوری می شن: وای خدا جون حالا کلی کار داریم...وقتی برگشتیم تهران(خونه)یه جشن برای گل پسری میگیریم آش دندونی و ...وای کلی کار داریم...البته جشن دندونی مانی جون می مونه تا یکی دو هفته دیگه تا دندوناش بزنه بیرون.... بعد حتما حتما عکساش رو می...
8 شهريور 1391

بابایی اومد

دیشب بابایی مانی اومد پیشمون وای چقدر دلمون تنگ شده بود براش البته مامان جون و بابا جونش هم همراه بابایی اومدن.دایی مامانی(دایی مرتضی به همراه خانواده)اینجا بودن.شب خوبی بود. امروز هم به همراه بابایی رفتیم کنار دریا تا مانی جونی هم دریا رو بیشتر ببینه و حالش رو ببره... چندتا عکس هم انداختیم.مانی هم با تعجب به دریا نگاه می کرد...
7 شهريور 1391

عادت های جدید پسر لوس ما

این روزا که شمالیم مانی جون عادت های نو پیدا کرده مثلا: عادت به چرخیدن تو حیاط با صفای خونه ی مامان جون.یهو که دلش هوای حیاط رو می کنه می زنه زیر گریه و نگاش می مونه به در و پنجره و خودش رو می اندازه تو بغل هر کی که نزدیک تره بهش که ببریمش بیرون. این خوبه که از هوای پاک و طبیعت لذت ببری ولی مشکل اینجاست که وقتی بر گردیم تهران...؟!؟.... تازه یاد گرفتی یه جوری که مخصوص خودته بوس کنی,قربونت برم که کلا همه ی کارات خاصه... وقتی دلت بیرون می خواد یه نگاهی به مامان جون می اندازی و از راه دور می بوسیش که ببرتت بیرون پسر لوس که می گن دقیقا خودتی...   ...
4 شهريور 1391

وای باران

شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟؟ وای خدایا ممنون به خاطر این نعمت زیبا,بارون من عاشق بارونم بابایی هم همینطور امیدوارم مانی جونم عاشق بارون باشه  تا بتونیم سه تایی زیر بارون قشنگ خدا قدم بزنیم و خیس بشیم یادش بخیر: باز باران با ترانه.................... ...
2 شهريور 1391